اسیرآرزوها...
تهی از عشــــق یا نفــرت؟ ندانم
چو تابوتی کـــه حجم آرزوهاست
تن خود را به هر سو می کشانم
***
نگـاه روشــن آیینــــه بــــا مـــن
تلاقی کـــرد و از نـــورم خبر داد
مــن و تاریکـــی نزدیک ، جفتیم
چـــــرا آیینـــه از دورم خبر داد؟
***
کــران تا بیکــران در جستجویـم
مگــــر گم کرده ی خود را بیابم
کجا رفتنــــد رویاهـــای شیرین
که سربر می کندهرسو سرابم
***
مرا ای قطره های اشک امروز
مجالی تــا بـــه شیدایی بخندم
بــه یـــاد روزهای رفتــه بر باد
شبانگـاهـان رویـــایـــی بخندم
***
نه رویایی مرا درسر نه شوری
اسیـــــر آرزوهــــــــای محالم
به تاریکی چنان جفتم که امروز
دل آیینـــه می سـوزد به حالم.
«شعله ی آواز» پایگاه سروده های جدی ارادتمند در قالبهای مختلف (سنتی و نیمائی) است.