یکی است (1)

یکی است ...
گر تو آیی به نظر جلوه گه یار یکی است
دل یکی ، عشق یکی ، دلبر و دلدار یکی است
بر متاعی که به آن مهر محبت زده اند
هم فروشنده یکی هم که خریدار یکی است
دیده گر از دو جهان پوشی و بر خود نگری
عالم واقعه با عالم پندار یکی است
آدمیزاده گر عاشق نبود ، پیر خرد
گفت نقش وی و نقاشی دیوار یکی است
نکته ی عشق اگر از خط ساغر خوانی
مسجد و مدرسه و خانه ی خمّار یکی است
اگر از عشق روانسوز بود منشأ درد
نیست تردید که بیمار و پرستار یکی است
باغبان گر متنعّم بود از نعمت عشق
به نظرگاه دلش نقش گل و خار یکی است
دست در زلف دو تای تو چو بردم دیدم
حلقه در حلقه یکی طرّه ی طرّار یکی است
چشم دل گر بگشایی به حقیقت بینی
آنچه در پرده نهان است و پدیدار یکی است
زنده در عالم تصویر همان نقّاش است
همه را خواب عدم برده و بیدار یکی است.
+ نوشته شده در شنبه هشتم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 8:50 توسط عباس خوش عمل
|
«شعله ی آواز» پایگاه سروده های جدی ارادتمند در قالبهای مختلف (سنتی و نیمائی) است.